روشـــــاروشـــــا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

مـــــــــــاه من روشــــــــــا

ای واااااااااااایییی

 بالاخره فرشته کوچولو بعد از یاد گرفتن آب.. بابا رو هم بلد شد هورااااااااااااااااااا     حالا بریم ادامه مطلب ببینیم اونجا چه خبره؟؟؟!!! خاله ها مامان و هم میگه هااااا ولی بابا رو راحت تر تلفظ میکنه به مامان میگه مایی          پری شب مامان طبق معمول هر شب که خوابش نمیبرد توی اینترنت گشت میزد و جوجوشو هم گذاشته بود کنارش که یهویی قل خورد تا مامانی اومد بگیرتش از تخت افتاد پایین...   تا حدودی گرفتمت ولی سرت خورد زمین و اندازه یه گردو اومد بالا و کبود شد الهی که مامان برات بمیرههههه نازگلم غرق خواب بودی واسه همین...
15 مرداد 1391

زندگی با طعم روشا

جیگر مامان این دو روز رفته بود خونه اقا جون و مادر جون صفـــــــــــا چگده هم همه دوسش دارن و لوسش میکنن اخه دخمله من خیــــــــــــــــــــــــــلی شیرینه ماشاالله عروسک کوچولو خیلی شیطون شدیا همش سرت در حاله خوردن به زمینه مامان اگه پسر میشدی چی میشدی هاااااااان       امروز با باباجون رفتیم واست کفش خریدیم که واسه عروسی عمو حجت بپوشی مثه خودت خیلی گوگولین شما هم خیلی دوسشون داری ولی توی مغازه کلی شیطونی کردی تا ازت غافل میشدیم سر از یه مغازه دیگه در می اوردی همه هم بهت میخندیدن  چندتا عکسم قبل از اینکه بریم بیرون گرفتم که اونا رو هم میذارم با عکس کفشا تو ادامه مطلب....
8 مرداد 1391

جوجوی مامان و دامن توتو

عروسک کوچولو این دامن خوشگلو که میبینی مامانی زحمت کشیده و درستیده واسه تولدت ولی نمیدونم چرا تازگیا بهش علاقه مند شدی!!!! موقعی که تازه درستش کرده بودم خودمو می کشتم تا ازت عکس بگیرم ولی  نمیذاشتی منم از فرصت استفاده کردم و با بلوزی که خاله سعیده واست خریده بود تنت کردمو ازت عکس گرفت م   نازگلم جدیدا به لباس خیلی علاقه نشون میدی حتی بعضی لباساتو بیشتر دوست داری حالا میریم ادامه مطلب تا عکسا رو ببینیم... شارژ دوربین  تموم شده بود مامانی مجبور شد با گوشیش عکس بگیره ...
8 مرداد 1391

گـــــــــریه

دلبندم  دیروز کنار باباجون نشسته بودی و مشغول تماشای کارتون بودی که نمیدونم چرا یهو با صورت خوردی زمین و دندونت خورد رو لبتو خونی شد منم تو حمام بودم وقتی دیدمت دلم ضعف رفت شیرینم بابا جونم کلی ناراحت شد اخه تو خیلی گریه کردی نازنینم دختر نازم ان شاالله که همیشـــــــــــــــــــــــــــه سالم باشی.مامانی طاقت گره هاتو ندارهههههههه...   ...
4 مرداد 1391

شیطونیات

ماه مامان اخه چرا اینقدر وروجک شدی؟؟!!      چیکار این کابینت بیچاره داری که هر روز دل و رودشو میریزی بیرون اخه ببین خودتو...  اینجا داری پا میشی که پات میره روی یکی از این قالبای فلزی و بقیشم که میبینی... ...
4 مرداد 1391

تولد وبلاگت...

عزیز دلم روشای نازم امروز دقیقا ١ سال و ١ ماه و ٧ روزته میدونم مامانم دیر به فکر افتادم که واست وبلاگ بسازم ولی اشکالی نداره الانم دیر ن شده وجودم ماشالله اینقدر که نازو با هوشی دلم نیومد که بیشتر از این وقتو تلف کنم واسه همین با کمک بابایی واست این وبلاگو درست کردیم تا لحظه های ناب زندگیتو توش ثبت کنیم دختر نازم از خدای مهربــــــــــــون میخوام که تو فرشته نازمونو در پناه خودش حفظ کنه وهمیشه حافظ و نگهدارت باشه دوســـــــــــــت دارم نازنینــــــــــــــــــم   ...
4 مرداد 1391